Monday, December 16, 2013

پرتقال کوچولو

پرتقال کوچولو فریاد می‌زد «پرتقال‌ها را نکشید... پرتقال‌ها را نکشید». اما فریادهایش نتیجه‌ای نداشت. پرتقال‌ها یکی یکی یا له می‌شدند یا دو شقه. پرتقال کوچولو با خودش فکر کرد مدیا پلیرش را باز کند و یک آهنگ غمگین بگذارد. یا ساعت چهار صبح با دوستانش برود توی جاده‌ی بجنور سیگار بکشد. اما این‌ها فایده نداشت. این‌ها هیچکدام فایده نداشت. این‌ها چیزی را درست نمی‌کرد. پرتقال کوچولو سعی کرد چشمانش را ببند و زور بزند تا وقتی چشمانش را باز کند دیگر پرتقال کوچولو نباشد. یک پرینتر Xerox Phaser 3121 باشد یا یک بوکمارک مقوایی خاکستری. یا سوییچ ماشین پدرش یا دریلی که کاش داشت و دیوارها را باهاش سوراخ می‌کرد ولی این‌ها هیچکدام فایده نداشت. این‌ها چیزی را درست نمی‌کرد. پرتقال‌ها یکی یکی کشته می‌شدند. آب پرتقال‌ها روی میز تحریر می‌ریختند. گوشت پرتقال‌ها زیر دندان‌ها زرد و سفید از سه بعد به دو بعد و بعدها به یک بعد و بعدها به بی‌بعدی می‌رسیدند. پرتقال کوچولو ناگهان یادش رفت پرتقال یعنی چه. پرتقال یعنی چه؟ پرتقال را چگونه می‌توان تعریف کرد؟ پرتقال چه رنگی‌ است؟ چه مزه‌ای دارد؟ چه ویتامینی دارد؟ دریانوردان چرا پرتقال با خودشان حمل می‌کنند؟ پرتقال کوچولو به اطرافش نگاه کرد. به سقف بلند بالای سرش نگاه کرد. بغض در گلویش گیر کرده بود. به سمت دیوار دوید و خودش را کوبید به دیوار. اما باز هم یادش نیامد پرتقال یعنی چه. یادش نیامد از آمدن و رفتن ما سودی کو؟ پس به سمت بشقاب و چاقو، چنگال، جنازه‌های پرتقال، جنازه‌های کیوی، نارنگی، دانه‌های انار، ته‌مانده‌ی سیب‌های سرخ ِ لبنانی.
«پرتقال کوچولو را نکشید... پرتقال کوچولو را نکشید...» پرتقال کوچولو فریاد می‌زد. اما فریادهایش نتیجه‌ای نداشت. پس به دانشگاه رفت و به پاورپوینتی با عنوان بررسی قتل عام پرتقال‌ها در سرمای آخر پاییز گوش داد. با خودش فکر کرد که حساب کتاب فایده ندارد. این‌ها هیچکدام فایده نداشت. چیزی را درست نمی‌کرد.

ما امروز جمع شده‌ایم برای بزرگداشت پرتقال کوچولو. و تمام پرتقال‌های کوچکی که آخر پاییز خورده شدند و فریاد زدند و در مصلی سبزوار نماز جماعت خاندند و در کاشان وینستون لایت کشیدند و پاورپوینت در مورد روستاهای پلکانی ارائه کردند و یک شب در ترمینال آرژانتین خابیدند.



No comments:

Post a Comment