یادمه روزهایی که حالم خوب بود و الان که نیست منتظرم تا دوباره اون روزها تکرار شن.
Tuesday, August 22, 2017
Thursday, June 8, 2017
گه در قابلمه هم نیست
یکبار چلوکباب بخور و یک عمر حرف نزن. شبها سایهی پنجره را روی پتوی سفید نگاه کن و به هیچ چیز جز خاکستریها فکر نکن. من آب در لیوان ریختم و خوردم ولی هنوز تشنهام. ولی هنوز تو کجایی؟ هنوز از اینکه نیستی دردم میگیره ولی تف توی صورت کثیفت. امیدوارم هیچوقت نبینمت دور انقلاب یا چهارراه ولیعصر یا کوچهی بالایی یا گالری.
رنگ روی پالت خشک شده. رنگ روی قلممو خشک شده. صندلی ندارم و آفتاب تکان خورده و سایهها تغییر کرده روی پتو. یکبار چلوکباب بخور و یک عمر حرف نزن.
Subscribe to:
Posts (Atom)