Friday, April 24, 2015

چگونه طراحی می‌کنم

مداد را گرفتم دستم و خط اول را کشیدم. در کشیدن خط اول هیچوقت فکر نمی‌کنم، چون خط اول وظیفه‌ی بزرگتری را برعهده دارد. نقشش محدود به بازنمایی حاشیه‌ی جسمی که می‌بینم یا نشان دادن تیرگی یا روشنی‌اش نیست. خط اول برای اعلان جنگ با کاغذ سفید و یک‌پارچه‌ی طراحی‌ست. خطی‌ست که معصومیت کاغذ را با لکه‌ای خاکستری از بین می‌برد و بافتش را از باکرگی درمی‌آورد. بعدها شاید تبدیل شود به یک پیشانی، قسمتی از استخوان ران پا یا لبه‌ای در حاشیه‌ی پس‌زمینه. همین که کاغذ آلوده به خط اول شود ابهتش را از دست می‌دهد و حالا می‌شود از سطح انتزاعی و صافش دنیایی را بازنمایی کرد که چشم به ذهن و ذهن به مداد طراحی نشان می‌دهد.
حالا سعی می‌کنم تناسبات چیزی را که می‌بینم، مرور کنم. فواصل را با چشمانم اندازه می‌گیرم و بی‌آنکه از قضاوتشان مطمئن باشم، محدوده‌ها را روی کاغذ مشخص می‌کنم. درواقع به هر سطح می‌گویم چه‌قدر سهم از کاغذ طراحی‌ام می‌برد. دوباره تناسباتم را مرور می‌کنم که خیلی خطا نرفته باشم. اگر رفته باشم، و اگر ناخوشایند باشد، اصلاحش می‌کنم و اگر خطایم را شیرین بیابم، می‌گذارم طراحی‌ام طعم بگیرد. سایه‌ها را پر می‌کنم و روشن‌ها را خالی‌تر می‌گذارم. فرم را جستجو و مطالعه می‌کنم. سعی می‌کنم دقیق باشم و سعی می‌کنم دقیق نباشم. نوک مداد از تیزی به گردی و از گردی به تیزی می‌رسد تا وقتی که تمام شود. تیغم را میگیرم و سر مداد را می‌تراشم. انگار که طراحی مجسمه‌ ساختن است، و درآوردن شکل به‌جای این‌که روی ماده شروع شود و روی ماده هم تمام شود، یعنی اتفاقی که در مجسمه‌سازی می‌افتد، روی ابزار شروع می‌شود و روی کاغذ تمام می‌شود.

آنقدر به سایه زدن ادامه می‌دهم تا یا راضی شوم یا وقتم تمام شود. نگاهی به طراحی می‌اندازم، و بلافاصله نگاهی به سوژه و اگر طرحم زیباتر از سوژه بود، خوشحال می‌شوم و اگر نبود ناراحت. برای همین هم طراحی کردن بعضی از چیزها همیشه غم‌انگیز و ناراحت‌کننده است.